ما را به جبر هم که شده سر به "راه" کن ...
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۹ ق.ظ
آیینه می شویم که دیدارمان کنند
از جلوه ی مکاشفه سرشارمان کنند
ای کاش اگر به بُهت تماشا نمی رسیم
مهمان ته پیاله ی دیدارمان کنند
◇
در انتظار دیدن خورشید مانده ایم
تا کی به دام جذبه گرفتارمان کنند
از چشمه ی تجلّی این جلوه زارها
یک جرعه کاش سهم شب تارمان کنند
◇
در جاری زلال تر از زمزم پگاه
ای کاش مثل زمزمه، تکرارمان کنند
پیداست از پریدن پلک ستاره ها
هنگامِ آن رسیده که بیدارمان کنند
◇
ای کاش در ادامه ی این راه ناگزیر
در انتخاب واقعه، ناچارمان کنند
◇
باید عبور کرد از این سنگلاخ ها
تا در مسیر حادثه هموارمان کنند
روزی که مثل فطرت سبز بهاره ها
از برگ های زرد، سبکبارمان کنند:
از راست قامتی به همین قدر قانعیم
چیزی اگر شبیه سپیدارمان کنند
محمدعلی مجاهدی
پ ن: ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن/خیری ندیدهایم از این اختیارها
...
۹۶/۰۳/۱۲