سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

ابن مشغله

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۲۰ ب.ظ

 " ابن مشغله "رو خوندین؟ ... نه ؟ ... پس حتما بخونیدش ! ... همین !چشمک

همین دیگه ! اصل ماجرا همینه : بخونیدش ! باقی هر چی درباره ی این کتاب می نویسم مضاف الیهی بیش نیست!

♠♠♠♠♠♠

نمیدونم  آیا میشه کسی کتابخون باشه و "نادر ابراهیمی" رو دوست نداشته باشه؟... نه! یه جور دیگه بپرسم بهتره ! (شاید کسی باشه که از سبک نوشتنش - به هر دلیلی - خوشش نیاد !)

آیا میشه آدمی مثل نادر ابراهیمی رو دوست نداشت؟ آدمی اینقدر سالم ، اینقدر خوب ! اینقدر آزاده و اینقدر انسان رو؟ مردی که سال 1315 به دنیا اومد و 1387 دنیای ما رو ترک کرد.

نویسنده ی "یک عاشقانه ی آرام" ، "مردی در تبعید ابدی" ،" چهل نامه ی کوتاه به همسرم" ، " بار دیگر شهری که دوست می داشتم " و و و 

نادر ابراهیمی - انتشارات روزبهان

حُسن قضیه این است که در این نوشته راجع به دوره های بیکاری حرفی نمی زنم و نمی خواهم بزنم . خوشا به سعادتتان .

بله همونطور که خود ابن مشغله تو جایی از کتاب نوشته ، تو این کتاب درباره ی دوره های سخت و غم انگیز بیکاری ننوشته و داستان بیشتر درباره ی کارها و مشاغلی هست که امتحان کرده . 

امروز، ابن مشغله همه کار می کند - همه کار . به استثنای آنچه معیارهای نسبتاً تثبیت شده ی اخلاقی ، آن ها را نادرست می نامد .

و همین "معیارهای نسبتاً تثبیت شده ی اخلاقی" نخ تسبیح و رشته ی پیوند دهنده ی ماجراها و اتفاقهای این کتابه . 

داستان از کشیدن آب حوض توسط ابن مشغله(نادر) شروع میشه . همان حوضی که آب حوضی 3 تومان برای خالی کردنش میگرفت و به پیشنهاد پدر، نادر این کار رو میکنه به همون 3 تومن و سربرج که پدر حقوقش رو می گرفت ، به هر کس از اهالی خانه سهمی میداد به جز نادر ! که سهمش همان 3 تومن بود ! همان 3 تومنی که حاصل آب حوض کشیدن و باغچه بیل زدن و ... بوده !

 با قلب کوچک خود باور داشتم که پدر با من بد می کند و بسی بد می کند ، و شاید هم -کسی چه می داند- هدفش آزار دادن و تحقیر کردنم بود ،و این که بتواند جلوی هر مهمان خوانده و ناخوانده بگوید :  آب حوض را نادر می کشد ..." و خجالتم بدهد - که من البته آب را کشیدم و نه خجالت را - اما بعدها و خیلی بعد ، که رانده یا بریده از هر شغلی می توانستم شغل دیگری داشته باشم ، و می دیدم که چه جانور بارکش غریبی شده ام اما بار خفّت نمی کشم و منّت رییس و ذلّت تکدّی ... آن وقت بود که به قلبم آموختم سپاسگزار آن پدری باشد که فرصت برداشتن کلاه ، خم کردن کمر و دراز کردن دست را از پسر ستانده است ...

و بعد لیستی از کارهایی که ابن مشغله رفته سراغشون و دلیل ترک اونها . از خوشنویسی و تابلونویسی تا اولین شغل رسمی : کمک کارگر فنی تعمیرگاه سیار سازمان برنامه در ترکمن‌صحرا ؛ و یادگار اون شغل:

در همان شب های عظیم صحرا بود که دانستم ایران را سخت و بی حساب دوست داشتن ، محکومیت من است ؛ همه جای ایران و همیشه ی ایران را . مثل بچه ها خاک را در چنگ گرفتن و بر سکه ی گمشده ای در توده ی بزرگ خاک گریستن .

بعدها کارگری چاپخانه ، بازاریابی ، کار در یک مؤسسه ی موقوفه! ، تأسیس شرکت انتشاراتی ، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله ، کار تو یک حجره ی فرش فروشی تو بازار و قصه ی سه دفترش ، کتابفروشی و مترجمی و ویراستاری، نقد کتاب ،  ایران‌شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌ شناسی تا فیلمسازی مستند و سینما و تلویزیون، مصور کردن کتاب‌های کودکان تا ... "سازمان همگام با کودکان و نوجوانان" و کتابفروشی"ایران کتاب" که با همسر و خواهران و دوستانش تأسیس کرد .

بخشی از کتاب:

به گمان من هر آدمی را کله شقی هایش می سازد ، یعنی به اعتبار مقدار کله شقی اش ، آدم است. البته منظورم خودخواهی هایش نیست. حساب خودخواهی از غرور به کلی جداست و کله شقی جزئی از غرور است ، جزء مشاهده شدنی غرور است . 

...

هر سازش ، یک عامل سقوط دهنده است ؛ حالا چه مقدار باعث سقوط می شود مربوط است به نوع سازش. و منظور من از "سازش"،فدا کردن یک "باور" و "اعتقاد" است در زمانی که هنوز به صحت آن باور و اعتقاد ، ایمان داریم . 

کله شقی ،زندگی را به طرز خاصی شیرین و دردناک می کند؛ اما گذشته از مزه ی زندگی ، به آن مفهوم می دهد،رنگ می دهد، و شکل قابل قبول و ستایش می دهد .

...

آدم کله شق ،توی بیشتر قمارها می بازد ؛اما باختن آزارش نمیدهد،چون چیزی را می بازد که واقعا برایش اهمیت ندارد و چیزی را توی قلبش نگه می دارد که عزیز و فدانکردنی ست .

آدم کله شق ، در بعضی از شرایط خاص اجتماعی ،از صد در که وارد می شود ،از نود در با تیپا بیرونش می اندازند ؛اما او در عین حال که عصبانی و ناراحت است،یک جور رضایت عمیق تری در وجودش حس می کند .انگار که وسط یک تابستان داغ سوزان کویری ، از پی ساعت ها تشنگی ، یک کاسه ی پر از آب و یخ یا شربت به لیمو به دستش داده اند . (ص59)

اگر ، در روزگاری که شبه روشنفکران، ناامیدی را دکّان کرده اند و وسیله ی کسب ، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمی آید ، ابن مشغله کتباً اقرار می کند که "به بلاهتِ امید آراسته است ."

او ایمان دارد که جهان ، حتی یک روز قبل از انهدام ، به کمال خود ، به اوج خود و به شکوه رؤیایی خود خواهد رسید ؛ و همه ی رنج ها به همین یک روز کوتاه می ارزد ...

و رد پای پیدا و پنهان از همراهی و همدلی ستودنی همسر ابن مشغله باهاش تا جایی که می نویسه :

ما، بدون زنان خوب ، مردان کوچکیم

۹۵/۰۹/۳۰

نظرات (۲)

سلام عزیزم

ممنونم
سپاس از معرفی کتاب
نادر ابراهیمی عزیز را با نامه هایی به همسرم

می شناختم
ممنون
پاسخ:
سلام صحرا جان
"ابن مشغله " خیلی خوبه ! اسم دیگه ی کتاب از نظر من : دردسرهای خوب بودن !
کتابهای نادر ابراهیمی خیلی خوبند ولی خودش از کتابهاش خییییییییییییییییلی بهتر بود ! خدا بیامرزدش :)
من خیلی سال پیش کتاب مردی در تبعید ابدی رو خونده بودم اما یادم نبود از کی بود که الان اسمش رو بردین یادم اومد! احتمالا خیلی پیر شدم چون از متن کتاب چیزی یادم نمیاد جز اینکه در مورد ملاصدرای شیرازی بود.
پاسخ:
نمیدونم این حالت عادی و طبیعیه یا نه ! ولی وقتی جلوی کتابخونه ام می ایستم این حس "چیزی از این کتاب یادم نیست " رو خیلی تجربه می کنم ! ... 
...
نادر ابراهیمی خیلی خوبه ... خییییییلی !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی