چای :: سپید مشق

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش/ که تلخ با تو عزیزم، هنوز شیرین است..
موقع خرید و بازار گردی خانوما میدونی که چقدر سگ اخلاقم! دو تا چیز هست که رامم میکنه و میرم تو مغازه سر صبر نگاه میکنم.لوازم تحریر و چینی فروشی.. فقطم چینی.. تو پاساژ با مامان این قوری استکان چینیا رو میدیدم انگار مثلا تو تالار نقاشی کمال الملک قدم میزدیم. چقدر بعضی ازین چینیا خوشگلن.. به مامان میگفتم مامان چادر و کیفت رو به پا که اگه یکیش خورد بشه چند صد هزار تومن قیمتشه! یکی بود با یه رنگ آبی آسمانی لایت و یه گل خیلی خوشگل.. 3میلیون!! یعنی چشمامون اینقدر برق میزد که نزدیک بود شل بشیم و بابت یه چیز خوشگل شکستنی و فنا رفتنی وسط این گیرو گرفت و قسط و قرض، 3 میلیونو بدیم بخریمش فقط فنجوناشو هر روز روزی دوبار نگاه کنیم برای تمدد اعصاب!! اصلا کارکرد درمانی داره..
منتها نخریدیم چون اگر بشکنه یکیش برای همیشه مامانم مارو میذاره سر راه.. دو تا از بشقابای چینی اش اتفاقی موقع ظرف شستن از دستم افتاده و شکسته هنوز که هنوزه میگه و واقعا نمیدونم عاقم کرده یا نع! منتها بعد 15 سال داغش هنوز تازه است:)
همینجا آرزو میکنم یا خودم اینقدر پولدار و دل گنده بشم که برم بخرمش یا یکی اونقدر پولدار و دل گنده باشه که بره برام اون چینی 3 میلیونیه رو بخردش. آمیییییییین!

پاسخ:
3 میلیون؟ نوش چند؟!!!! :))

خودت پولدار شی آمیییییییییییییییین! پولدارا اگه میخواستن از این ولخرجی ها کنن که پولدار نمیشدن جانم!

مامانم یه قوری جالب داره مال جهازشه! تکه! به جای اینکه کروی باشه مکعب مستطیل باریکه . گل سرخی و لب طلایی! من عاشقشم ! نمیذارم کسی بهش چپ نگاه کنه :))
در کل به نظر من هنوز گل سرخی یه چیز دیگه است!

۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۴:۳۴

صحرا

سلام مجدد

راجع به چینی دوست عزیزمون فرموده بودند

من تازه که ازدواج کرده بودم رفتم خونه مادرشوهرم خدا رحمتشون کنه دیدم سه تا کاسه چینی داره که تا حالا ندیده بودم

گفتم مادر جون اینا کاسه ها چرا سه تاست؟؟

خدا بیامرز گفتن اینا مال جهازم بودن مادرم وقتی برادرم سرباز بوده سفارش کردن برگشتی شش تا کاسه چینی براشون بیارن خدابیامرز داداششون هم وقتی سریازیشون تموم می شه براشون کاسه چینی سوغات میارن که مادربزرگ همسرم خدا رحمتشون کنه می دهند به دخترشون که مادرشوهر من بودن خدا رحمتشون کنه بعد از عروسی شون گویا یه شب برای شب نشینی دعوت می شن خونه دختر عموی همسرشون و سه تا از کاسه ها رو می برن چشم روشنی(گویا رسم بوده سه تا ببرن خیلی زشت نبوده اگه کسی شش تا نمی برد)و این طور میشه که این کاسه ها سه تا می شن و من هم خیلی عاشقشون شده بودم مادر شوهر فقط برای سفره هفت سین می گذاشت سر سفره خیلی مراقبشون بود

تا این که دوسال پیش به رحمت خدا رفتن و بعد از چهلمشون پدر شوهر اون سه تا کاسه چینی رو دادن به من وگفتن مادرشوهر گفته این کاسه ها رو بدید به صحرا

باور نمی کنید چه حسی دارم نسبت به این کاسه ها

جالب از پنج تا بچشون دادن به من

و من هم الان دو ساله برای سفره هفت سین می گذارمشون سر سفره

من دختر ندارم سه تا پسر دارم

سعی می کنم به هر کدوم یکی از کاسه ها رو بدم

کاسه ها پشتشون قرمزه و وسط قرمزی یه گل سرخ زیباست

و داخلشون هم سفید با یه گل قرمز

پشتشون هم نوشته به سفارش صد وده

سفارش کارخانه ورشوچیان

پاسخ:
چه کاسه های خاطره انگیزی !مبارک تون باشه . مواظبشون باشید ! بعضی چیزا قشنگی شون به تک و کم بودنشونه!
میگم کاسه ها رو بعدا بدین به عروسی که بیشتر دوسشون داره! حیف نیست بدین به کسی که اصلا از این چیزا خوشش نمیاد؟! ؛)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

کد امنیتی *

ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته می‌شوند

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

روزنوشت

خاطرات

خاطرات مدرسه

خاطرات من

کتابهای من

ادبیات

سفر

تصویرنوشته

دانلود

معلم یار

پاورپوینت ریاضی اول دبستان

پیک آدینه

متفرقه

فارسی

متن روانخوانی و املا

پاورپوینت فارسی اول دبستان

چای

چای

نظرات (۲)

ارسال نظر