سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

شب شراب نیرزد به بامداد خمار

جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ق.ظ

یه وقتی با یکی از همکارا صحبت می کردیم حرف کشید به اینجا که خودش و مادرش با هم کتاب می خونن و سلیقه ی کتابخونیشون مثل همه و از این حرف ها! منم خوش حال که عه ! چه خوب ! حالا چه کتابهایی می خونید؟ اسم هر کتابی رو می برد برام ناآشنا بود! اما از موضوع کتابها که گفت دیدم ای بابا! اینها که مشابه همون قصه های کتابهای فهیمه رحیمی ، نسرین ثامنی ، م مؤدب پور ، دنیل استیل و ... است! و متعجب که تو این سن هنوز اینها رو می خونه!

پسرای نوجوون رو نمیدونم ولی دخترای نوجوون و تین ایجر معمولا اولین کتابهایی که میخونن همین کتابهای عشقی عامه پسنده . داستان عشق های آتشین و عجیب و غریب که خوبی ها و بدی ها ، احساسات و عواطف به شدت توشون بزرگنمایی و غلو یا به قول خارجی ها اگزجره شده است.

داستانهایی که معمولا از عاشق شدن در یک نگاه یک یا چند جفت دختر و پسر جوون که اتفاقا هر دو مثل پنجه ی آفتاب هم هستن، شروع میشه ! عشاقی که ابر و باد و مه و خورشید و فلکِ حسود و بدجنس دست به دست هم دادن تا اونها به هم نرسن ! اما اونها از همه ی این موانع ، مثل یه اسب اصیل عربی می پرند و در انتها دست در دست هم به سوی آینده ای پر از سعادت و خوشبختی رهسپار میشن و طبق آنچه در افسانه ها آمده سالهای سال در کنار هم با خوشبختی می زیند! ... تمام!

اینکه  آیا  خوندن این کتابها توی سن حساس نوجوانی درسته یا نه ؟ یه بحث کارشناسانه است که خیلی در حیطه ی دانش و تخصص من نیست ولی به نظرم علاقه ی زیاد به این نوع کتابها ، سلیقه ی کتابخونی آدم رو پایین میاره و مطمئناً عادت کردن به خوندنِ فقط یا بیشتر از همین نوع داستانها برای نوجوونها عواقب خوشایندی نداره!

بنابراین از اونجایی که نمیشه بچه ها رو از خوندن این نوع کتابها منع کرد (همون طور که ما هم پیدا و پنهان این نوع کتابها رو خوندیم!) معمولا به دخترای نوجوون اطرافم خوندن یه کتاب دیگه رو پیشنهاد میدم.

رمان بامداد خمار

بامداد خمار - فتانه حاج سید جوادی(پروین) - نشر البرز

هر چند این کتاب قدیمی هم بی عیب نیست و یه جاهایی گرفتار کلیشه های موجود تو رمانهای آبکی میشه و تو دام بازی با کلمات می افته ولی مفیدتره و به اندازه ی اون رمانهای عامه پسند زرد متمایل به قهوه ای! میتونه برا نوجوونها جذاب باشه.

موضوع کتاب همون قصه ی ساده ی مکرر و نامکرر عشقه ! عشق شاه و گدا! عشق در یک نگاه ! داستان عشق دختر نازپرورده ی بصیرالملک(محبوبه) از طبقه ی اشراف به پسری شاگرد نجار(رحیم) . ماجرای عاشقی و فراق و قصه ی ازدواج اونها همراه با نارضایتی خانواده ی محبوبه و مشکلاتی که این ازدواج نامتجانس برای هر دو طرف به وجود میاره تا به عرق نشستن تب تند و بروز مشکلات و بدَل گشتن بهشت خیالی به جهنم واقعی و ... و طلاق ... با یه پایان تقریبا خوش و هپی اِند!

قلم روان و جذاب نویسنده ، توصیف خوب صحنه ها و حالات و احساسات بدون پرده دری و بازی با کلمات (که مشخصه ی بارز کتابهای عامه پسنده !)و نمایش تفاوت تربیت ها و فرهنگ ها  از محاسن کتابه. حُسن مهم تر این کتاب به اینه که مثل اکثریت قریب به اتفاق رمانهای عامه پسند ، با وصال به پایان نمی رسه تا خواننده در خیال خودش یه ادامه ی رؤیایی و شیرین براش بسازه ؛ بامداد خمار اون روی سکّه رو هم نشون میده .

بازی نکردن با احساسات مخاطب و کامل بودن داستان زندگی در"بامداد خمار" باعث شده که این کتاب رو به دخترهای نوجوان پیشنهاد بدم!

...

یه نویسنده ی دیگه اومده جلد دوم بامداد خمار رو با همون صحنه ها و دیالوگها ، این بار از زاویه دید و روایت رحیم و با عنوان (شب سراب) نوشته و سعی کرده با توجیه رفتارهای رحیم ، حق رو به ضد قهرمان بامداد خمار بده که چندان در این کار موفق نبوده و کسانی که هر جفت کتابها رو خونده باشن حتما خواهند گفت کتاب "شب سراب" به هیچ عنوان به خوبی "بامداد خمار " نیست و خیلی کلیشه ای و نچسب از آب در اومده ! یه رمان عاشقانه ی زرد و آبکی و ضعیف ، به شدت آماتور و گاهی بسیار سخیف! (خانم حاج سید جوادی حق داشته از نویسنده ی این کتاب شکایت کنه ! )

شاید با خوندن هر دو کتاب به اینجا برسیم که هیچ کدوم از دو شخصیت مهم قصه رو مقصر ندونیم و فقط عشقشون رو یه اشتباه بزرگ بدونیم ! اشتباهی که باعث تباهی هر دو شد!

مصرع عنوان از سعدی بزرگ

******

به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار

که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار

.

گرت هزار بدیع‌الجمال پیش آید

ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار

.

کسی کند تن آزاده را به بند اسیر؟

کسی کند دل آسوده را به فکر فگار؟

.

وگر به بند بلای کسی گرفتاری

گناه تست که بر خود گرفته‌ای دشوار

.

به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی

شب شراب نیرزد به بامداد خمار

به اول همه کاری تأمل اولیتر

بکن، وگرنه پشیمان شوی به آخر کار

.

زمام عقل به دست هوای نفس مده

که گرد عشق نگردند مردم هشیار

.

چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند

نه دل ز مهر شکیبد، نه دیده از دیدار

.

نگویمت که بر آزار دوست دل خوش کن

که خود ز دوست مصور نمی‌شود آزار

البته در ادامه حرفش رو پس می گیره و حرفهای دیگه ای میزنه مثل:

هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل

به صورتی ندهد صورتیست بر دیوار

ولی به قول خودش دیگه فایده نداره چرا که:

که قاضی از پس اقرار نشنود انکار

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی