سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

کتاب ، شمعدونی ، روسری

سه شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ق.ظ

سه تا چیز هست که هر جا ببینمشون یا باید بخرمشون یا وایستم به تماشاشون : شمعدونی ، کتاب و روسری! 

دیروز با هر سه روبه رو شدم !

اول تو جایی که باید یه دو ساعتی همین طور بی کار ، منتظر می نشستم ،به خوندن pdf  یه کتاب رو آوردم.

 "ماه کامل می شود" فریبا وفی . یه صد صفحه ای میشد . شروع کردم به خوندن و 4-5 صفحه بیشتر نمونده بود که نوبتم شد .کتاب جالبی بود . بَدَم نیومد . بقیه اش رو تو مترو خوندم . 

بعد تصمیم گرفتم برا تمدد اعصاب ، پیاده روی سمت کتابفروشی های خیابون انقلاب رو پیاده گز کنم !با اینکه تصویر کتابخونه ی پر و پیمون جلوی چشمام بود که داد میزد دیگه جا نداره و تصمیم نداشتم خیلی کتاب بخرم اما ...

اول یه کتاب از دست فروشای کنار خیابون که یواش یواش داره تعدادشون زیاد میشه خریدم!دست فروشی که کتابهاش رو منظم و مرتب چیده بود رو زمین نه مثل دستفروش سر خیابون 12 فروردین که کتابها رو با بی احترامی کامل کپّه کرده بود رو هم ! انگار کن کامیون بار آجر رو خالی کرده یه گوشه!فروشنده داد میزد مثلاً 3 تا کتاب 5 تومن؟!!!

بعد همین طور تماشاکنان ویترین کتابفروشی ها رو نگاه می کردم که رسیدم به کتابفروشی شرکت انتشارات کیهان که پر از کتابهای خوب بود . رفتم تو و قفسه به قفسه کتابهاش رو دیدم و 3-4 تا کتاب رو هم خریدم . وقتی از کتابفروشی اومدم بیرون تازه چشمم به 5-6 تا گلدونی افتاد که بیرون مغازه کنار ویترین چیده بودن ! جالب بود با اینکه تموم کتابای ویترین رو دونه به دونه قبل از ورود نگاه کردم ولی گلدونا رو ندیده بودم! تنها کتابفروشی ای بود که گلدون چیده بود بیرون مغازه!-به احتمال زیاد تنها کتابفرشی! -خم شدم و برگهای کوچک و مخملی شمعدونی رو لمس و دستم رو بو کردم (کاری که تقریبا با دیدن هر شمعدونی ای انجام میدم!درست مثل بوته گوجه فرنگی یا همین پونه ی خوشبویی که تو جعبه کاشتیم و من هر وقت از جلوش رد میشم موهاشو با دستام به هم میریزنم تا بوی قشنگشون بلند شه!) دیدن شمعدونی تو این موقعیت برام خیلی خوشایند بود!

تو مترو هم که ترافیک دستفروش ها بود یه خانومی روسری می فروخت ! می گفت روسری هاش از ترکیه اومده و تو مغازه ها 50 تومنه و ایشون 15 میدن ! خیییییلی خوشگل بودن! یکیش بدجور چشمم رو گرفته بود! همه اش تو مترو گردن میکشیدم تا ببینمش ... ولی خودم رو کنترل کردم که بی خیالش بشم ! با اینکه میدونم اکثر روسری های بازار مال ترکیه است و چین ، ولی همین ترکیه ترکیه کردنش باعث شد رو دنده ی لج بیفتم و نخرمش!

الان یه کم دلم میسوزه ! خیلی خوشگل بود کاش خریده بودمش!افسوس

۹۵/۰۵/۱۲
سپیدار

نظرات (۲)

کتاب "مردی که خواب نمی دید" خاطرات اسدالله خالدی رو خوندی؟ از سوره مهر. اسیر آزاد شده ایرانیه.. گفتم بگم من به توصیه استاد عالیجناب خریدم. خوندم. الان عصبانیم. بدم اومده از کتاب، گفتم بری بخری بخونی! چون  حتما خوشت میاد!!
پاسخ:
😅😅😅😅
....
راستی چرا آدم رو گمراه می کنی؟ اسم درست کتاب پیشنهادی قبلیت "همسفر آتش و برف" بود نه آب و آتش😆 بخونم ببینم گولم زدی یا نه😆

من گفتم آب و آتش؟ نه بابا! حالا خم شدم و اسم کتاب و مثلا نگاه کردمو نوشتم.. ببین چشمام دیگه سو نداره.. من اون دو تا اولی رو بیشتر دوست داشتم. به خصوص مرگ از من فرار میکند که خیلی دل و جگرم رو صفا داد. اینم بد نبود. فقط کلی سوال داشتم. آقا سعید چرا همسر اولشو طلاق داد؟ فهمیدی به منم بگو.. خدا بیامرزدش. مرد خوبی بود..
حالا این اسدالله خالدی کفر منو درآورده، تو آلمان داشته مثلا مهندسی میخونده اما عاشق یه دختر آلمانی میشه.. چه عشق پرشوری.. بعد با یه دختری که خانوادش میگن به اجبار ازدواج میکنه. از اولش دل چرکینه. اصلا نتونستم باهاش کنار بیام.. بعدم که اسیر میشه دیگه کلن زنه میره سی خودش. بعد آزادی نمیره خونه اش! میره مشهد خونه برادرش.. اینقدر اعصابم خورد شد که نگو...
پاسخ:
دنبال "مرگ از من فرار می کند" قبلا هم گشتم پیدا نکردم ! 
"وقتی کوه گم شد" رو دارم ولی هنوز نخوندمش! 
با این چند خطی که گفتی فکر نکنم دلم بخواد زندگی این جناب خالدی رو بخونم ! فکر کنم استثنائا باهات هم سلیقه ام😉  ؛ )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی