دُن آرام (2) شاعرانه ها
"دُن آرام"توسط "احمد شاملو" خیلی روان و سلیس ترجمه شده . ترجمه های دیگه رو ندیده و نخوندم ولی تو خیلی از بخش های این ترجمه به راحتی میشد ردّ پای یه مترجم اهل شعر و ادب رو دید .
مثلا ً تو خیلی از جاها سربازان و قزاق ها و ... شعر و ترانه ای رو می خوندن و طبعا ترجمه ی موزون این اشعار به فارسی کارِ هر مترجمی نیست و ناگفته پیداست که ترجمه ی ساده و لغت به لغت این شعرها هم از ارزش های کتاب و ترجمه کم می کنه ؛ اما احمد شاملو با توجه به شناختش از شعر و ادبیات ، شعرها و ترانه های کتاب رو با سبک و لحن و وزن متناسب با حال و هوای شعر اصلی ترجمه کرده .
توصیفهای ادبی و شاعرانه ی مناظر هم که به نظرم یکی از زیبایی های این کتابه ،خیلی خوب از آب دراومده و قشنگ میشه فهمید مترجم خودش هم دستی بر این آتش داره .
چند تا از توصیف های شاعرانه ی این کتاب که من دوستشون داشتم:
*
آتش رو به خاموشی می رفت . سرشاخه های سوزان ، جمع کوچک دور هم نشسته را تو عطر عسلیِ برگ های نیم سوخته می پوشاند و شعله اش چهره شان را روشن می کرد .
*
آفتاب مثل زردآلوی نارنجی رنگی بالای خوتور[= روستا] در حال رسیدن بود . توده های ابر ، بالاتر از آفتاب ، دودکنان می سوخت.
*
توی عالم فکر و خیال باد را نگاه می کرد که چه طور موی پُرپشت بلوط های باغ را صاف می کند و علف های خمیده را که زیر افتاب شفاف به نظر می آمد می دواند .
*
برفِ زردی از برگ خشک تو سرتاسر درّه می بارید و پچ پچ کنان به زمین می نشست .
*
کوره راه های طی شده یی که زیر علف زمان پنهان شده بود ...
*
... کلاف خاکستری و بی دوام اختلاطْ با هم را وا کرده بودند .
*
... تابستان از آفتابْ در تا آفتابْ پَر ، کنار خانه رو نیمکتی می نشست .
*
کلافِ لاجوردیِ روزهایِ اولِ تابستانْ باز می شد .
*
برگ های دست دوزی شده ی بلوط ...
*
علفْ گور را محو می کند ، زمان درد را . باد ردّ پای رفتگان را می لیسد .
*
و عطر شرابیِ خاکِ پس از شخمِ پاییزه را حریصانه نوشیدن.
*
سکوت به گوش [قزاق ها] لالایی می گفت
*
و کلی از این تعبیر و تشبیه های قشنگ ...