سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

گرفته بود دلت خواستی سفر بروی

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ب.ظ

" ارسباران" اسم خوش آهنگ و قشنگی که خیلی دوست داشتم ببینمش! تا اینکه تو تعطیلات اخیر توفیق اجباری شد و به قسمتی از این منطقه و اردبیل سفر کردیم .

منطقه ای بیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ  نهایت زیبا! به قول سهراب:

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

جنگل فندقلو -اهر

دشتهایی واقعا فراخ با تنوع رنگی محشر!

 

قلعه بابک - شهرستان کَلِیبَر

و راه رسیدن به قلعه

برای رسیدن به قلعه بابک که در بلندای بلندترین کوه این تصویر دیده میشه ، از بین عشایر گذشتیم و بعد از یکی دو کیلومتر پیاده روی و پله نوردی به بالای باروی قلعه رسیدیم! تنوع مناظر تو این پیاده روی و صعود کم نظیره! اونقدر محو زیبایی های تموم نشدنی و خدادادی این صعود بودیم که اصلا متوجه مسافت و سختی راه نبودیم!

با چشم اندازی بیـــــــــــــــــ نهایت چشم نواز

کوه های بلند سهند و سبلان ، صخره های بلند و کوه هایی پوشیده از مخمل سبز چمن و کوهایی پر از درخت !(البته سبلان مربوط به اردبیله ولی تو این سفر چشممون به جمال ایشون که همون ساوالان تو لهجه ی محلی باشه هم روشن شد! )

  جنگل فندقلو - کمی بالاتر از روستای انداب قدیم

 و بوی خوب علف! علفهای آشنا و ناآشنا ؛ پونه ، آویشن، گندم ، یونجه و ... که دست به دست هم داده بودن تا هوش از سرها ببَرن!

در توصیف هوای این منطقه گفتن "هوای تمیز" واقعا بی انصافیه! نمیدونم چه کلمه ای میتونه اون همه لطافت و طراوت رو برسونه ولی من میگم "هوای معطر" (محل اسکانمون شهر اهر بود . چه لذتی داشت شب های ایستادن تو بالکن و چشم ها رو بستن و پر کردن ریه ها از این هوا!)

جنگل فندقلو

آسمون آبیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ... و ابر سفید

زیبایی های این منطقه نه در کلام می گنجه و نه در تصویر! یه حجم عظیمی از زیبایی های متنوع یکباره چشمت رو پُر می کنه و دلت رو می بره و عکس العمل تو در برابر اون، چیزی نخواهد بود جز تحسین و تسبیح و ... حیرت!

فندقلو

با اینکه جاده ی معرکه ی اسالم به خلخال محبوب ترین جاده و مکان از نظر من بوده (و هست) ولی ناگزیزم از تأیید حرف همسفرام که "اینجا از شمال هم قشنگ تره"! و شاید بهتر باشه بگم : ارسبارنِ دوست داشتنی چیزی از شمال زیبا کم نداره! شاید تنها کاستی این منطقه نسبت به شمال ، نبودن دریاست و این برای منی که رودخونه رو بیشتر از دریا دوست داره و این منطقه هم پر از رودهای قشنگه ، به هیچ عنوان عیب نیست! در عوض ارسباران چیزی داره که اکثر شهر ها و مناطق شمال ازش بهره ای ندارن و اون چیزی نیست جز : پاکیزگی !

بر خلاف شهرهای شمالی که تقریبا هییییییییچ جایی خالی از زباله نیست خیلی از جاهایی که تو این منطقه رفتیم واقعا تمیز بودن !

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم
 می‌زد.

و همه جا درخت"تبریزی "! تنها و باهم ! مجموع و پراکنده!

و شاید ندونی "تبریزی " یا "صنوبر" اسم دیگه ی درخت محبوب منه! ... "سپیدار"!


پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.

نی زار که نه! ولی تا دلت بخواد گندمزار و یونجه زار و حتی شالیزار ؛ و بیداد میکرد تنوع رنگ تو گل های خود رو !

پل سالم خداآفرین- ساحل رود ارس - مرز ایران با آذربایجان . کمی پایین تر از گوش سمت راست گربه ی وطنمون!

اسم دیگه اش (حسرت کورپوسو= پل حسرت) و چه اسم با مسمّایی!

 لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:

و من هم کتونی ها رو کندم و نشستم ، اول با اون آب وضویی گرفتم و  ... پاها در آب!

و بعد تسلیم وسوسه ای شدم که یارای غلبه بر اون در من نیست!: "پابرهنه راه رفتن روی چمن خنک!"

"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت

یه جایی حوالی پل معلق مشکین شهر که نتونستم عکس خوبی ازش بگیرم. پلی که کاش کمی عرضش کمتر بود !

و گاوها و اسب ها و گوسفندانی رها تو دشت! و چه گاوها و گوسفندان خوشبختی که نمیدونن نایلون و کاغذ چه مزه ای داره! ... چه صدای دلنشینی ، صدای گله ی گوسفندان!


ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشه‌یی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.

درسته ! ظهر تابستان نیست . چرا که به نظر میاد این منطقه اصلا تابستان نداره! بهار ، بهار ، پاییز و زمستان!

فندقلو-انداب

فندقلو- روستای انداب قدیم

و کودکانی واقعا زیبا و شیرین! با اون لهجه ی شیرین آذری شون!

فندقلو-انداب

فندقلو- روستای انداب قدیم


زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

http://aminus3.s3.amazonaws.com/image/g0021/u00020823/i01811007/7449369aee8372e9e6f48e7f5f4278dc_large.jpg

نتونستم از شقایق ها عکس خوبی بگیرم! این عکس رو امانت گرفتم!

و شقایق... گلی که غیر از مزرعه ها حتی لب جاده ها هم به چشم می اومد! تو رنگهای مختلف. از نارنجی ملایم تا قرمز تند ! شقایق های داغدار!


در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند."

قلعه بابک

 ****************************************

پ ن:

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن ...

۹۵/۰۳/۱۷

نظرات (۳)

الان توفیق اجباری رو تشریح بفرمایید؟ 3 نمره
بخدا کار شما معلم ها هم ظرافت داره و هم حساسیت و هم نعمت و عاقبت به خیری هم در دنیا و هم در آخرت.. برد- برد که میگن شمایین.. قشنگ آخر بهار تعطیل میشید میرید مسافرت چند ماه حال میکنین.. بعد ما دور از جون مث سگ تو اورژانس سگ دو میزنیم تهش هم ملت ناراضی فحش میدن و دعای شب و روز خیرشون اینه: ایشاللا پول دوا دکتر ندی.. یعنی ببین وضع مارو تو رو قرآن!
پاسخ:
توفیق اجباری رو نمیتونم تشریح کنم(حتی اگه 20 نمره داشته باشه!)  ؛)
توضیحش همون شعر اول و آخر این مطلب!
...
ای جااااااااانم! یعنی الان داشتی غُر می زدی؟ ... خُب عزیز دلم "هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد." این نفرین و فحش ها هم نیشِ همون نوشِ "خانم دکتر /آقای دکتر" هستن دیگه! بعله جانم همه چی درهمه!
ای بی انصاف! چرا دعاهایی که برات می کنن رو نمی گی؟!
از شوخی گذشته مطمئنم تو اینقدر ماهی که هیچ کس نفرینت نمی کنه !   :)
...
و اما بعد:

اولا که الحمدلله و هذا من فضل ربّی!
دوما یه رندی می گفت معلمها قشر خسر الدنیا والآخره اند! این دنیا که اوضاعشون خرابه! - مخصوصا از لحاظ اقتصادی - آخرتی هم ندارن هم به خاطر اینکه همچین بچه هایی تربیت می کنن و تحویل جامعه میدن! و هم اینکه تو قیامت باید یه لِنگ در هوا وایستن و از بچه های درس نخون و بی انضباطی که مجبور شدن با تندی باهاشون برخورد کنن حلالیت بگیرن! حالا باز هم بگو برد - برد . اما قبول دارم دقیقا برد-برد مون همونطوریه که میگن و مرقوم فرمودن! 2 تا گل خوردیم 3 تا گل هم زدیم. اون 3 تا هم البته گل به خودی بودن گویا :))
یادمه کلاه قرمزی می گفت معلما باید 3 ماه تابستون برن بیمارستان روانی تا برا سال بعد آماده بشن! :))
بعله عزیزم اینطوریاست!  
در هر حال:  الحمدلله
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم 
یعنی عاشق اون حرف کلاه قرمزی ام!! خیلی خوب بود.. ببین نمیخوای تغییر محیط کاربری بدی بری مدرسه ابتدایی پسرونه معلم کلاس اول بشی؟ میگن پسرا خیلی بهتر از دختران.. این دخترا اشکشون دم مشکشونه... راستی دعاهای دخترات مستجاب شده ها.. دل استادم نرم شده.. یه جورایی ازون طرح خوشش هم اومد اما همچنان یه لنگه پا واستاده میگه وقت ندارم!.. با توکل به خدا زدم به میدون مین..
پاسخ:
نه تو رو خدا! چند سالی معلم پسرا بودم ! خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی شلوغن! مدرسه ی پسرونه اصلا با روحیه ی آرامش طلب و گل و بلبلی من سازگار نیست! ولی جدی خیــــــــــــــــــــــــلی با معرفت تر و مهربون تر از دخترا هستن!
با این حال از تو چه پنهون یه هفته ای هست بهم پیشنهاد شده برم مدرسه ی پسرونه ... ولی من می ترسم از عهده اش بر نیام! و اینکه اگه بخوام برم مدرسه ی پسرونه باید برم کلی مانتوی مناسب اون محیط بخرم :)) (مشکل تاریخی همه ی خانوما: چی بپوشم؟!)
به قول اصفهانیا حلا چی طو شدس شوما به فکر تغییر محیط کاربری ما افتادین؟!!!
***
جدی میگی؟!!! خدا رو شکر!
اگه وقت نداره فکر کنم یه مدت نامعلوم باید راننده شخصیش بشی ؛))
تخریبچی خواستی من هستم! البته برا تخریب! نه برا خنثی کردن مین و باز کردن معبر! :))
استاد بزرگ رو چه کار کردی؟ بالاخره تونستی ببینیش؟

نه بابا. استاد بزرگ که منشیش گفت شما خودت باس دوباره زنگ میزدی و ال و بل فردا 11 زنگ بزن! منم (تو دلم) گفتم بشین تا  تا 11 بشه من زنگ بزنم!! الان کاملا مشخصه که تو این مملکت کار تلفنی پیش نمیره!! تلفنا یه غازغازک هایی هستن که گراهام بل بیکار تولید کرده بلا استفاده...
راننده استادم بشم که میمیره.. حالا بذار ماه رموضون تموم شه باز میرم ببینم خدا شب قدر نظرش چیه.. دلم نمیخواد کار عبث و بیهوده و بی تاثیر بکنم.. توکل به خدا..
من پیشنهادمو پس میگیرم.. همون معلم و عشق دخترا باشی بهتره.. بذار دخترا حداقل درست تربیت شن..
پاسخ:
خُب زنگ میزدی! می فهمیدن چقدر پیگیری!
توکل به خدا ! هر چی خیره ان شاءالله
...
نه بابا! مگه تربیت فقط دست معلم و مدرسه است؟ هزارتا عامل مؤثر داره که بعضی هاش بعضی های دیگه رو خنثی می کنن! ما هم که کلاس اولیم و فوق فوقش بتونیم فقط ته ذهنشون یه اثر مثبت بگذاریم! تو این مدت فهمیدم 90 درصد تربیت بچه ها با مادراشونه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی