سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

خورشید آسمان و زمین ، نور مشرقین

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ب.ظ

به نظرم ترکیب بند 12 بندیِ محتشم ، هنوز اگه نگم بهترین ، لااقل یکی از بهترین شعرهایی است که در مقام عاشورا سروده شده . داستانی هم درباره ی چرایی و چگونگی سروده شدنش هست که میگه:

"موقعی که محتشم در سوگ برادر نوحه گری می کرد، شبی در عالم رؤیا ، امیر المؤمنین (ع) را دید که به او می فرماید:

چرا برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمی گویی؟

گفت:یا علی از کدام مصیبت او شروع کنم؟

امیرالمؤمنین (ع) فرمود:بگو،" باز این چه شورش است که در خلق عالم است."

محتشم از خواب بیدار شده و بقیه را می گوید تا می رسد به مصراع اول بیت چهلم."هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال"و در مصرع بعد باز متحّیر بود که چه بگوید که شایسته مقام ربوبی باشد ولی باز مدد به او رسید ودر خواب حضرت ولی عصر (عج) را می بیند که به او می فرماید ، بگو:"او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال" وبدین ترتیب بیت چهلم تکمیل می شود وادامه می یابد.

********

تصمیم گرفتم از امشب ، هر شب یکی دو بندش رو بخونم و اینجا بنویسم . فکر می کنم این شعر رو باید جرعه جرعه نوشید نه لاجرعه!

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

باز این چه شورش است که در خلق عالم است          باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

          باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین          بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است  

                    این صبح تیره باز دمید از کجا کزو         کار جهان و خلق جهان جمله در هم است 

            گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب         کاشوب در تمامی ذرات عالم است  

            گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست         این رستخیز عام که نامش محرم است

             در بارگاه قدس که جای ملال نیست          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

    جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند          گویا عزای اشرف اولاد آدم است 

 

خورشید آسمان و زمین نور مشرقین

پروردهٔ کنار رسول خدا حسین

 

کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا          در خاک و خون طپیده میدان کربلا

    گر چشم روزگار بر او زار می‌گریست          خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا   

     نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک          زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

       از آب هم مضایقه کردند کوفیان            خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

  بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید          خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا          

زان تشنگان هنوز به عیّوق می‌رسد           فریاد العطش ز بیابان کربلا          

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم         کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا   

 

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

 

..........................................................................................................

* معنی عیّوق تو فرهنگ معین: 1 - نام ستاره ای نورانی در صورت فلکی ارابه ران در امتداد کهکشان راه شیری . 2 - نماد فاصله و دوری .

۹۴/۰۷/۲۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی