درد ...
زمان: روز قبل از جشن شکوفه ها (برای ما 31 شهریور! )
مکان: دفتر مدرسه
به لطف عزیزان مسئول و به هوای اینکه جشن شکوفه هاست رفتیم مدرسه .(به بچه ها پیامک زده و گفته بودن نیان مدرسه ولی به ما خبر نداده بودن ! ) تو دفتر ایستاده بودم که دیدم خانوم مدیر ، مادری رو راهنمایی کردن داخل دفتر و روی یه صندلی نشوندنشون . دختر کلاس اولی این مادر هم همراهش بود .
چشمهای گریون و صورت خیس از اشک مادر توجهم رو جلب کرد . با ایما و اشاره از بقیه پرسیدم چه خبره؟!!! گفتم شاید اتفاق بدی چون فوت یا جدایی والدین باعث این اشک ریزان شده !
اما...
گویا خیاطی که برای بچه های کلاس اول مانتو دوخته ، نتونسته چند تا از مانتوها رو به موقع برسونه و چند تا از دانش آموزا - از جمله دختر این خانوم - بدون روپوش بودن . و این خانوم گریه می کرد که :
یه جشن شکوفه ها بیشتر که نیست . وقتی همه روپوش دارن ، قشنگ نیست دخترم بدون مانتو ، تو جشن باشه ! تو فیلم خوب نمیشه ! سالهای بعد که دخترم فیلم جشن رو ببینه ناراحت میشه !(دخترش هاج و واج نیگاش می کنه! )
من
میگم خانوم اینکه ناراحتی نداره . چیز مهمی نیست ! اتفاقا بد هم نیست تو فیلمی که همه یه شکل و یه رنگند و تشخیص بچه ها چندان راحت نیست ، دختر شما تو فیلم ، قشنگ مشخص و قابل شناسایی میشه !
-----------------------------------------------------
موندم اینها برای موضوعاتی تا به این حد بی اهمیت، اینطور منقلب میشن ، مصیبتهای بزرگ رو چه طور تحمل می کنن؟!!!
نمیدونم غصه های آدم اینقدر کوچیک باشن خوبه یا نه ؟ شاید خوب باشه که آدم اینقدر بی درد باشه که برا چیزهای کوچیک گریه کنه ؛ و شاید خیلی هم بد باشه ! زندگی پر از این موقعیت های کوچیک ناخوشاینده . اگه کسی بخواد برا اونها غصه بخوره تقریبا همیشه باید عزادار باشه !
ولی مطمئنم رفتار این مادر تأثیر تربیتی خوبی رو بچه اش نداره ! این بچه چه طور میخواد با سختیهای زندگیش کنار بیاد؟
پ ن: ماشاءالله به شاگرد خودم ! هنوز با کت و دامن میاد مدرسه
پ ن2:شاید: از دردهای کوچک است که آدم ها می نالند ، ضربه اگر سهمگین باشد ، درد اگر بزرگ باشد آدم خودش لال می شود ...