فروشنده
يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ
روحم- وبالِ پیکرم -را می فروشم
ته مانده های باورم را می فروشم
شعرم، امیدم، دفترم، مهر نمازم
حتی نگاه آخرم را می فروشم
هم ردّ پای دوستان رفته ام را
هم اشک های مادرم را می فروشم
بر شانه ام سنگین تر از تقدیر باری ست
گر می خرید از من، سرم را می فروشم
روزی عقابی...امشب اما خاک بازم
ای آسمانی ها! پرم را می فروشم
عمری در آتش زندگی کردیم و....رفتند
من مانده ام، خاکسترم را می فروشم
دیگر نخواهم دید مردی یا نبردی
حتّی غلاف خنجرم را می فروشم
اینها نیاز رزق امشب بود، فردا
ناگفته های دیگرم را می فروشم...
"امید مهدی نژاد" - رجزمویه
۹۴/۰۶/۲۲