با او بگو که ما پشیمانیم
ما آیههای عصر خسرانیم
معجونی از تردید و ایمانیم
عهد الست از یادمان رفتهست
ما اهل نسیانیم، انسانیم
تبعیدمان کردهست اقیانوس
امواج سرگردان طغیانیم
عالم همه آیات توحید است
با اینهمه، ما بندۀ نانیم
هم همچنان دلتنگ فردوسیم
هم در صف گندم، فراوانیم
ما آتشیم و عمر ما هیزم
از خاطرات خود گریزانیم
ای آه! اگر سوی خدا رفتی
با او بگو که ما پشیمانیم
میلاد عرفان پور - کتاب "از آخر مجلس شهدا را چیدند"
********************
نمیخوام ادای آدمای کاردرست رو دربیارم ، کسانی که با کلی عبادت و اطاعت تو این ماه ، از روی معرفت ، احساس می کنن کاری نکردن ! کسانی که واقعاً میدونن چه گنجی رو دارن از دست میدن!
حتی نمیخوام ادای آدمای شیّاد و ریاکاری رو دربیارم که جلوی مردم سجّاده آب میکشن و از خوبی های ماه رمضان حرف میزنن و از رفتنش اظهار ناراحتی می کنن!
نه ! اتفاقاً از رفتنش یه جورایی خوشحال هم هستم!!!! وقتی نباشه ، وقتی نبینمش ، کمتر احساس باخت می کنم!(این یعنی بدجنسی! ... کی بود می گفت شیطان این روزا در بنده!؟ ... پس این بندها و ریسمان های رنگ و وارنگ دور دست و پای من چی میگن؟)
خلاصه نمیخوام ادا دربیارم و تعارف کنم ! ولی من این ماه رو از دست دادم!!!
ماه رمضان داره تموم میشه و شدیداً احساس باخت و خُسران می کنم! دست خالی وارد و دست خالی تر از این ماه دارم خارج میشم!
انگار نه خانی اومده ، نه خانی رفته!
این شعر هم حدیث نفس منه!
"با او بگو که من پشیمانم!"