هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت/آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد
تا مهمانها بِرن ، ساعت از یک نیمه شب گذشت . حین پذیرایی و به جا آوردن واجبات و مستحبات میزبانی ، جسته و گریخته تصاویری از دیدار شاعران با رهبری رو می دیدم . اول فکر کردم داره مراسم رو پخش می کنه و ناراحت که، چرا الان؟ ولی بعد دیدم نه ! فقط یه گزارشه و گویا قراره جمعه و شنبه پخش بشه! بعد که مهمونا رفتند ، دیدم ، خوابِ این ساعت ، یعنی بیدار نشدن و گرسنگی مضاعف فردا! پس نشستم به دیدن چند تا از شعرهایی که تو سالهای گذشته ، شاعرا تو حضور آقا خونده بودن.
و مهمتر از همه دیدن فیلم کامل جلسه ی سال گذشته.چه کاملی!!(گزارش مکتوب رو که می خونی می بینی همچین کامل هم نیست!)
بین سالهایی که این ضیافت شعر تو بیت رهبری برگزار میشه ، مجلس پارسال از همه بهتر بود (از نظر من البته!)
دیدن این فیلم حدوداً یک ساعتی ، فکر کنم یک ساعت و نیمی طول کشید ؛خب ، بعضی از شعرها رو دوست داشتم چند بار بشنوم!!! (اشک و خنده قاطی شده بود موقع دیدن این فیلم! بس که یه عالمه شعرِ حال خوب کن ، جمع شدن تو این مجموعه!)
اول مراسم که علیرضا قزوه ی بزرگوار آغاز شعرخوانی رو به شاعران غیر ایرانی سپرد ، یادم اومد که خیلی وقته از خود جناب قزوه شعر نشنیدم (کلاً دوست دارم شعر رو با صدای خود شاعر بشنوم ، حالا صدای قزوه بیشتر!)
از بین شعرهای این هموطنانِ غیر مسلمانِ غیر ایرانی!(به قول استاد بهمن بیگی که همه ی فارس زبان ها رو هموطن نامیده اند!) شعر و لحن خوندن خانم آنا برزینای اکراینی رو خیلی دوست داشتم؛ شعری که درباره ی ایران(همین شیری که در بین دو دریاست کُنامش!)خوندند. مخصوصاً بیت آخر :
از شرق مشرّف بشو ای باد صبا تا یک بار سلامم برسانی به امامش
با این شعر و بخصوص با این بیت و عرض ارادت به امام رضای نازنینِ من، بدجور خودش رو تو دلِ ما جا کرد!(مرا عهدی ست با جانان ، که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را ، چو جان خویشتن دارم!)
بعد هم شعر انسیه سادات هاشمی با ردیف ِ رفیق که خیلی دلنشین بود! با این مطلع:
مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست ، رفیق! عاشقی بازی آزار و تسلّاست ، رفیق!
(تو یه پست باید این شعر رو بگذارم ، از بس که قشنگه!)
بعد شعری درباره ی کریمِ مظلومِ اهل بیت ، با این مطلع:
بارها از سفره اش با اینکه نان برداشتند روز تشییع تنش ، تیر و کمان برداشتند
و غزلی درباره ی سنگ و کارکردهاش که یه جورایی خاص بود!یا شعر (رو به آبادی)ِشاعر تبریزی با ردیفِ قسم!
یه شعرِ باحال درباره ی امام رئوف من ؛ که از بس قشنگ بود شعرش و از بس قشنگ خونده شد ، رفتم اسم شاعرش رو درآوردم :علیرضا قنبری
هر گوشه ی ایران حرم توست که با تو همسایه ی دیوار به دیوار زیاد است
از دور سلامی و تو از دور جوابی این فاصله انگار نه انگار زیاد است
تا رسید به اون بیت غبطه برانگیز و گفت:
آن شب که به رؤیای من افتاد مسیرت دیدم چقدر لذت دیدار زیاد است
(یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد)
بعد رسید به احمد بابایی و شعرش که به نظر من، قلّه ی بلند این سلسله جبال معظم بود! هم خود شعر و هم طرز خوندنش! کاش می شد همه ی شعر رو بخونه!
خبر آمیخته با بغضِ گلوگیر شده ست سیلِ دلشوره و آشوب سرازیر شده ست
تا میرسه به جایی که من خیلی دوسِش دارم :
ما نمک خورده ی عشقیم، به زینب سوگند پاسبانان دمشقیم ، به زینب سوگند
کامل این شعر محشر رو هم - که قبلاً تو وبلاگ بلاگفاییم گذاشته بودم- تو یه پست جداگانه باید بگذارم.
شاعری جوان (یا بهتره بگم ، نوجوان!) یه شعر قشنگ درباره ی امام هادی علیه السّلام خوند با این آغاز:
ای نگاهت شفای بیماران ای امام صداقت و باران
و شعر شاعر نابینایی که پر از احساس و خیال بود! و چقدر هم قشنگ خوند (مردی شبیه چلچله! اصلاً ندیده اید؟)
آیا شما نشانه ای از من ندیده اید؟ کوهی درست رو به شکستن ندیده اید؟
...
در کوچه های گریه ی بسیار ، خنده شد از دست سنگهای زمانه پرنده شد
شاعر جوانی به اسم سعید طلایی ، شعر طنزی خوند در حال و هوای نماز و نیایش امثال من(پست "حالتی رفت که محراب به فریاد آمد" ما که یادتونه؟!)
فکرم همه جا هست ، ولی پیش خدا نیست سجّاده ی زردوز که محراب دعا نیست
شعری پر از خنده های قشنگ و دعای آقا که: خدا ان شاءالله این نماز رو از شما(ما) قبول کنه! که اگه این دعا درباره ی من یکی مستجاب بشه ، دیگه چیزی نمی خوام !( البته سععععععی می کنم ، فعلاً چیزی نخوام!)
شاعری هم یه شعر آذری درباره ی امام رضا جانِ من خوند که خیلی ازش سر در نیاوردم!
فیلم با شعر خوب زکریا اخلاقی تموم شد و من دلم باز هم شعر می خواست ! شعر از کسانی که نبودند!
پس امیری اسفندقه کو؟ شاعری که مثل شعراش صاف و زلاله! چقدر این مردِ مجسمه ی حیا و ادب ، دوست داشتنیه!!!
محمد کاظم کاظمی؟ سعید بیابانکی(چقدر هم قشنگ شعر می خونه!) یا قادر طهماسبی(فرید) که وقتی شعر می خونه ، ناخودآگاه یاد صدای خبرنگاری می افتم که خبر آزادی خرمشهر رو می داد: (خونین شهر ، شهر خون ؛ آزاد شد!) یه صدای حماسی و محکم! فاضل نظری؟ خود قزوه و خیلی های دیگه؟!
به خاطر ارادتم به مرتضی امیری اسفندقه رفتم آرشیو شعرخوانی های سالهای پیش رو شخم زدم! و علاوه بر شنیدن شعرهای اسفندقه ، چندتا شعر هم از استاد مشفق کاشانی، محمدعلی بهمنی ، ولی الله کلامی (شعرهای ترکی شون معرکه است!) علیرضا بدیع ، احمد عزیزی(اللهم اشف کل مریض)، محمد کاظم کاظمی ، فاضل نظری و فرید و ... شنیدم و ... شد زمان سحر!
یه شعرخوانی بی نهایت بامزه و شیرین هم از قاسم رفیعا دیدم به اسم :" بچه محله ی امام رضایُم". پُر از خنده های شیرین ! شعری از زبون یه مشهدی ساده دل که برا کفترا و گنبد طِلای امام رضا (عیه آلاف التهیة و الثناء) نقشه کشیده . با پایانی شیرین تر که:
گنبد و مُنبد نمیخوام با صفا سی سالِ پای سفره ی این آقا
منتظرِ یه ژتون غذایُم بچه محله ی امام رضایُم
این هم بخشی از شعر تُرکی استاد ولی الله کلامی که خیلی قشنگ و بااحساس خوندند:
عشق اوتوندا آلیشمیاخ نِینیاخ
عاشیقلره گاریشمیاخ نِینیاخ
مَحبّتدن دانیشمیاخ نینیاخ
دیلده دردِ شدیدیمیز وار بیزیم
بشنوید: