سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

تا مهمانها بِرن ، ساعت از یک نیمه شب گذشت . حین پذیرایی و به جا آوردن واجبات و مستحبات میزبانی ، جسته و گریخته تصاویری از دیدار شاعران با رهبری رو  می دیدم . اول فکر کردم داره مراسم رو پخش می کنه و ناراحت که، چرا الان؟ ولی بعد دیدم نه ! فقط یه گزارشه و گویا قراره جمعه و شنبه پخش بشه! بعد که مهمونا رفتند ، دیدم ، خوابِ این ساعت ، یعنی بیدار نشدن و گرسنگی مضاعف فردا! پس نشستم به دیدن چند تا از شعرهایی که تو سالهای گذشته ، شاعرا تو حضور آقا خونده بودن.

و مهمتر از همه دیدن فیلم کامل جلسه ی سال گذشته.چه کاملی!!(گزارش مکتوب رو که می خونی می بینی همچین کامل هم نیست!)

بین سالهایی که این ضیافت شعر تو بیت رهبری برگزار میشه ، مجلس پارسال از همه بهتر بود (از نظر من البته!)

دیدن این فیلم حدوداً یک ساعتی ، فکر کنم یک ساعت و نیمی طول کشید ؛خب ، بعضی از شعرها رو دوست داشتم چند بار بشنوم!!!  (اشک و خنده قاطی شده بود موقع دیدن این فیلم! بس که یه عالمه شعرِ حال خوب کن ، جمع شدن تو این مجموعه!)

اول مراسم که علیرضا قزوه ی بزرگوار آغاز شعرخوانی رو به شاعران غیر ایرانی سپرد ، یادم اومد که خیلی وقته از خود جناب قزوه شعر نشنیدم (کلاً دوست دارم شعر رو با صدای خود شاعر بشنوم ، حالا صدای قزوه بیشتر!)

از بین شعرهای این هموطنانِ غیر مسلمانِ غیر ایرانی!(به قول استاد بهمن بیگی که همه ی فارس زبان ها رو هموطن نامیده اند!) شعر و لحن خوندن خانم آنا برزینای اکراینی رو خیلی دوست داشتم؛ شعری که درباره ی ایران(همین شیری که در بین دو دریاست کُنامش!)خوندند. مخصوصاً بیت آخر :

از شرق مشرّف بشو ای باد صبا تا           یک بار سلامم برسانی به امامش

با این شعر و بخصوص با این بیت و عرض ارادت به امام رضای نازنینِ من، بدجور خودش رو تو دلِ ما جا کرد!(مرا عهدی ست با جانان ، که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را ، چو جان خویشتن دارم!)

بعد هم شعر انسیه سادات هاشمی با ردیف ِ رفیق که خیلی دلنشین بود! با این مطلع:

مزه ی عشق به این خوف و رجاهاست ، رفیق!          عاشقی بازی آزار و تسلّاست ، رفیق!

(تو یه پست باید این شعر رو بگذارم ، از بس که قشنگه!)

بعد شعری درباره ی کریمِ مظلومِ اهل بیت ، با این مطلع:

بارها از سفره اش با اینکه نان برداشتند         روز تشییع تنش ، تیر و کمان برداشتند

و غزلی درباره ی سنگ و کارکردهاش که یه جورایی خاص بود!یا شعر (رو به آبادی)ِشاعر تبریزی با ردیفِ قسم!

یه شعرِ باحال درباره ی امام رئوف من ؛ که از بس قشنگ بود شعرش و از بس قشنگ خونده شد ، رفتم اسم شاعرش رو درآوردم :علیرضا قنبری

هر گوشه ی ایران حرم توست که با تو          همسایه ی دیوار به دیوار زیاد است

از دور سلامی و تو از دور جوابی          این فاصله انگار نه انگار زیاد است

تا رسید به اون بیت غبطه برانگیز و گفت:

آن شب که به رؤیای من افتاد مسیرت        دیدم چقدر لذت دیدار زیاد است 

(یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد)

بعد رسید به احمد بابایی و شعرش که به نظر من، قلّه ی بلند این سلسله جبال معظم بود! هم خود شعر و هم طرز خوندنش! کاش می شد همه ی شعر رو بخونه!

خبر آمیخته با بغضِ گلوگیر شده ست       سیلِ دلشوره و آشوب سرازیر شده ست

تا میرسه به جایی که من خیلی دوسِش دارم :

ما نمک خورده ی عشقیم، به زینب سوگند        پاسبانان دمشقیم ، به زینب سوگند

 کامل این شعر محشر رو هم - که قبلاً تو وبلاگ بلاگفاییم گذاشته بودم-  تو یه پست جداگانه باید بگذارم.

شاعری جوان (یا بهتره بگم ، نوجوان!) یه شعر قشنگ درباره ی امام هادی علیه السّلام خوند با این آغاز:

ای نگاهت شفای بیماران     ای امام صداقت و باران

و شعر شاعر نابینایی که پر از احساس و خیال بود! و چقدر هم قشنگ خوند (مردی شبیه چلچله! اصلاً ندیده اید؟)

آیا شما نشانه ای از من ندیده اید؟       کوهی درست رو به شکستن ندیده اید؟  

...

در کوچه های گریه ی بسیار ، خنده شد          از دست سنگهای زمانه پرنده شد

   شاعر جوانی به اسم سعید طلایی ، شعر طنزی خوند در حال و هوای نماز و نیایش امثال من(پست "حالتی رفت که محراب به فریاد آمد" ما که یادتونه؟!)

فکرم همه جا هست ، ولی پیش خدا نیست     سجّاده ی زردوز که محراب دعا نیست

شعری پر از خنده های قشنگ و دعای آقا که: خدا ان شاءالله این نماز رو از شما(ما) قبول کنه! که اگه این دعا درباره ی من یکی مستجاب بشه ، دیگه چیزی نمی خوام !( البته سععععععی می کنم ، فعلاً چیزی نخوام!)

شاعری هم یه شعر آذری درباره ی امام رضا جانِ من خوند که خیلی ازش سر در نیاوردم!

فیلم با شعر خوب زکریا اخلاقی تموم شد و من دلم باز هم شعر می خواست ! شعر از کسانی که نبودند!

پس امیری اسفندقه کو؟ شاعری که مثل شعراش صاف و زلاله! چقدر این مردِ مجسمه ی حیا و ادب ، دوست داشتنیه!!!

محمد کاظم کاظمی؟ سعید بیابانکی(چقدر هم قشنگ شعر می خونه!) یا قادر طهماسبی(فرید) که وقتی شعر می خونه ، ناخودآگاه یاد صدای خبرنگاری می افتم که خبر آزادی خرمشهر رو می داد: (خونین شهر ، شهر خون ؛ آزاد شد!) یه صدای حماسی و محکم! فاضل نظری؟ خود قزوه و خیلی های دیگه؟!

به خاطر ارادتم به مرتضی امیری اسفندقه رفتم آرشیو شعرخوانی های سالهای پیش رو شخم زدم! و علاوه بر شنیدن شعرهای اسفندقه ، چندتا شعر هم از استاد مشفق کاشانی، محمدعلی بهمنی ، ولی الله کلامی (شعرهای ترکی شون معرکه است!) علیرضا بدیع ، احمد عزیزی(اللهم اشف کل مریض)، محمد کاظم کاظمی ، فاضل نظری و فرید و ... شنیدم و ... شد زمان سحر!

یه شعرخوانی بی نهایت بامزه و شیرین هم از قاسم رفیعا دیدم به اسم :" بچه محله ی امام رضایُم". پُر از خنده های شیرین ! شعری از زبون یه مشهدی ساده دل که برا کفترا و گنبد طِلای امام رضا (عیه آلاف التهیة و الثناء) نقشه کشیده . با پایانی شیرین تر که:

گنبد و مُنبد نمیخوام با صفا     سی سالِ پای سفره ی این آقا    

منتظرِ یه ژتون غذایُم     بچه محله ی امام رضایُم

این هم بخشی از شعر تُرکی استاد ولی الله کلامی که خیلی قشنگ و بااحساس خوندند:

عشق اوتوندا آلیشمیاخ نِینیاخ

عاشیقلره گاریشمیاخ نِینیاخ

مَحبّتدن دانیشمیاخ نینیاخ

دیلده دردِ شدیدیمیز وار بیزیم

بشنوید:

بچه محله ی امام رضایُم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی