سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

من او را دوست داشتم

يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ

آدمی همیشه از غم و اندوه کسانی کسانی می گوید که می مانند ،

اما تا به حال درباره ی آنان که می روند فکر کرده ای؟

********

یکی از کتابایی که از نمایشگاه کتاب امسال خریدم و یه روزه هم- آخرین روز اردیبهشت - خوندم:

چاپ دهم رمان 175 صفحه ای «من او را دوست داشتم» نوشته آنا گاوالدا با ترجمه الهام دارچینیان - نشر قطره.

اصل ماجرا به همین دو خطی که اول این پست نوشته شده برمی گرده ! 

خلاصه ی داستان: «کلوئه» زن جوانی که همسرش «آدرین» ، پس از چندین سال زندگی، اون رو به خاطر معشوقه ای که داره ترک می کنه . کلوئه همراه دو دختر بچه کوچیکش به خونه مادر و پدر آدرین میره.  پدر شوهر کلوئه (پدر آدرین) اون و دو نوه اش را به خونه قدیمی  خودشون که دورتر از خونه فعلی شونه می بره تا کمی حال و هوا عوض کنن. پدر آدرین"پی یِر" مردی خشک و بی سر و صدا است... پی یِر سعی می کنه تحمل شرایط جدید رو برا عروسش آسونتر کنه ... رمان "من او را دوست داشتم " گفت و گویی طولانی بین کلوئه و پدرشوهرشه . و طی همین گفتگوها "پی یر" داستان زندگیشو برا عروسش تعریف می کنه و بهش میگه که چطور عشق بزرگش رو از دست داده ...

اما برداشت کارشناسانه(!) ی من از این قصه:

همونطور که متوجه شدین ، موضوع این کتاب خیلی تکراریه : عشق و خیانت.اما جالب اینجاست:
اول داستان وقتی می فهمی همسر "کلوئه" ، اون رو با دو فرزند رها کرده و رفته پیِ زندگی خودش با یه خانم جوانتر! ناخودآگاه میری تو جبهه طرفداران " کلوئه" و همسرش رو محکوم می کنی! (الهی خیر نبینه! الهی یه هفته اسیر داعشی ها بشه و صبح روز هشتم سرش رو با تبر بزنن و فیلمشو بزارن تو اینترنت ببینیم ؛ اصلا مثل اون خلبانه ، زنده زنده بسوزوننش!... و یه کامیون هیجده چرخ از این ناله نفرینا!)
اما وقتی "پی یر" پدر شوهر کلوئه شروع می کنه به تعریف قصه ی زندگی خودش ، داستانی که نعل به نعل و مو به مو شبیه قصه پسر و عروسشِ!(جل الخالق!) یواش یواش می بینی  بَدِت نمیاد که هیچ (هِچ!)
دوست داری عاقبت عشق "پی یر و ماتیلد" به همین جا برسه که قصه کلوئه و شوهرش رسیده!!!!!!!! دوست نداری پی یر معشوقه اش رو رها کنه! دوست نداری از هم جدا بشن! یعنی در یک موقعیت واحد ، تو می مونی و دو تا قضاوت کاملاً متفاوت و متضاد!
 یعنی منِِ خواننده، بسته به اینکه داستان رو کی برام تعریف کنه و از زاویه نگاه کی به ماجرا نگاه کنم ، قضاوت می کنم! معنی دیگه اش این میشه که من درباره درستی و نادرستی رفتار افراد ، نظر نمیدم و در موضع قضاوت بین حق و ناحق نیستم ؛ بلکه در هر دو موقعیت دارم حق رو به خودم میدم !(خودم = کسی که باهاش همذات پنداری کردم!) یکبار با ضرس قاطع! حق رو به کلوئه میدم و یکبار هم به سمت پی یر و ماتیلد و خیانتشون چپ می کنم!
[شاید دلیل اینکه شرع مقدس به منِ خانوم اجازه ی قضاوت نمیده همین باشه! هر کدوم دلسوزتر و پرسوزتر قصه اش رو تعریف کنه ، از نظرِ من حق داره!]
یه نکته ی دیگه:
آخر کتاب پی یر ، سؤالی می پرسه به قول خودش ، از خودش ، از در و دیوار :
" آیا آن دخترکِ لجباز (منظور دختر خودشه!) ترجیح نمی داد پدر خوشحال تری داشته باشد؟ آن قدر خوشحال که با حوصله ، هوس های کودکانه ی او را برآورده کند؟"
و من می پرسم :
 آیا همسر پی یر ، یه همسر غمگین رو به همسری که اون رو با دو تا بچه ، تنها و بی پناه رها کنه و بره پیِ عشقش، ترجیح نمیده؟!!!
و آیا اونوقت بچه ها راضی بودند همراه یه پدرِ شاد ، یه مادرِ غمگین داشته باشند؟!
و اینکه وقتی متر و معیار محکم و قابل اعتمادی برا قضاوت نداشته باشی ، "دل" به تنهایی میتونه کلاهِ گشادی سرِ آدم بگذاره که جلوی چشم که هیچ ، جلوی پای آدم رو هم میتونه بگیره! 
خلاصه اینکه یه ضرب المثل شیرین فارسی داریم که میگه:
هرکی تنها بره به قاضی ، راضی برمی گرده!

پ ن : دلیل خاصی نداشتم از خریدن کتاب ، یه قسمت هایی ازش خونده بودم ، می خواستم بدونم قضیه چیه؟ همین! الانم به کسی توصیه ی اکید نمی کنم!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی