سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

یک روز با شـــــــــــــــــــــاهنامه!

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۶ ب.ظ

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

توی یکی از درسهای کتاب فارسی اوّل دبستان ، اسمی از "شاهنامه" شاهکار فردوسی بزرگ اومده. بعد از این درس ، کتاب شاهنامه رو بردم مدرسه تا بچه ها ببینند .( از کَت و کول افتادم ، از بس سنگین بود! اصلاً فکر کنم بعد از کار معدن!!! معلمی سخت ترین کار دنیاست!شاید هم قبل از کار معدن! کسی چه میدونه؟!!!) بعد از اینکه قصه به دنیا اومدن زال و دو - سه تا از خوان های رستم رو براشون تعریف کردم، کتاب رو چند دقیقه در اختیار گروه ها قرار دادم تا خوب ببینندش. (تصویر چند تا از خوان ها تو کتاب بود و می خواستم بچّه ها با علم به موضوع ، عکس ها رو ببینن.)

ببینید مهشید چه ذوقی کرده!

بچّه ها خیلی این تصویر مربوط به " رستم و جادوگر" رو دوست داشتن!

چند تا عکس قشنگ هم تو ادامه ی مطلب هست ...

پ ن: کار پیک عید تموم شده ولی ... نمیشه pdf ش کرد!!!!!! wordش هم تو سیستم های مختلف اینقدر به هم ریخته میشه که ...!!!!!

محو گُردآفرید!!!!!

بیشتر از زیبایی تصویر چهره اش ، این زخم هاش بود که توجه بچه ها رو جلب کرد. وقتی پرسیدن چرا زخمی شده؟ و گفتم: تو جنگ با سهراب! با تعجب پرسیدن : گُردآفرید آدم خوبی بود؟... پس چرا با سهراب جنگید؟!!!

یه سال که شاگردام پسر بودن و همین کتاب رو دیدن، عاشق تصویر گُردآفرید شدن!

وروجکها هرقدر از بیژن خوششون اومد ، منیژه رو نپسندیدن

با تعجب پرسیدن: اِ... شما که گفتین "بیژن و منیژه ، خواهر و برادرن؟!!!)

(تو املای درس "خوا" گفته بودم : منیژه خواهر بیژن است.)

تصویر کشته شدن جادوگر به دست رستم !

فاطمه با اینکه نوبت گروهشون تموم شده بود ، همراه کتاب اومده بود گروه بغلی و ببین چطوری از بالا کتاب رو نگاه می کنه!

مثل مهشید و نیایش که نصف گروه ها رو با کتاب گشتن!

پ ن: امروز بچه ها دوباره تقاضای دیدن شاهنامه و شنیدن قصه هاشو داشتن که گفتیم دیگه زیادی خوش به حالشون میشه! و امتناع فرمودیم! اونا هم گفتن : پس میریم کتاب شاهنامه رو می خریم!( آب کم جو ، تشنگی آور به دست!!!)

۹۳/۱۲/۱۳

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی