سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

یادم باشد...

پنجشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۴۵ ب.ظ

حین نوشتن پست قبل ، مدام در ذهنم می اومد که : 

هر اتفاقی برای آدم می افته، از دو حال خارج نیست ؛ یا انسان خودش در ایجاد اون موقعیت نقش داشته ، یا نداشته !(منظورم اتفاقات شخصی و یا اتفاقهاییه که تو زندگی شخصی آدم تأثیر میگذارند! و گرنه میدونیم که : 

انسان مسئول همه ی اتفاقهایی که در جهان می افته نیست ، ولی در قبال عکس العملی که نسبت به اون اتفاقات نشون میده ، مسئوله!)

اگه نقش داشته باید مسئولیتش رو هم بپذیره و طبعا بودن در اون موقعیت میتونه باعث غم یا شادی انسان بشه! اما موقعیتی که انسان در به وجود آمدنش نقشی نداشته ، یا نعمت و محرومیتی که خودش در داشتن یا نداشتنش نقشی نداشته ، نه باید باعث غرور آدم بشه و نه مایه ی سرشکستگیش! و هر چند دردناک ، نباید آدم رو از پا بندازه !   

  این یکی از چیزهایی که هر سال ، تلاش می کنم به شاگردهای کوچولوی کلاسم یاد بدم ! اینکه ظاهرشون ، خانواده شون ، حتی هوش و استعدادشون ، اگه خوب یا اگه ناخوشایند ، انتخاب خودشون نیست ، و این موضوع نباید باعث تفاخر یا سرشکستگیشون بشه ! و بچه ها، اگر نه لزوما در کلاس خودشون ، ولی حتما با کسانی روبرو میشن که برخی داشته های اونها رو ندارند ، یا دارائی هایی دارند که اونها فاقدش هستند .    

دو سال پیش شاگردی داشتم که به خاطر نقص مادرزادی انگشتهای هر دو تا دستش ، اوایل سال از اینکه جلوی جمع مطلبی رو ارائه بده ، خجالت می کشید و زیر بار انجام این عمل نمی رفت ! این نقص ، جزء انتخابهای خودش نبود ! و اون باید بدون سرشکستگی و خجالت باهاش کنار می اومد ... کنار اومد و به مرور تبدیل شد به زرنگترین و خوش خط ترین شاگرد کلاسم! کسی که به راحتی جلوی کلاس درباره ی یه تحقیق کوچیک علمی که انجام داده بود ، صحبت می کرد! و بچه های دیگه ی کلاس سر و دست میشکستن برای بودن با اون! ( البته مهمترین عامل این تغییر ، مادر با اعتماد به نفس و فهمیده ش بود که نمیگذاشت دخترش احساس ناتوانی کنه !)

۹۳/۰۵/۲۳
سپیدار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی