سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

دل آدمی بزرگتر از این زندگیست ، و این راز تنهایی اوست

سپید مشق

اینستاگرام »»» سپیدمشق 3pidmashgh
ایتا ٠۹۲۱۶۹۹۵۸۶۹

چون قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ یک ! من چو کبوتر؛ نه رهایم ، نه اسیر !
◆•◆•◆•◆
گویند رفیقانم کز عشق بپرهیزم
از عشق بپرهیزم ، پس با چه درآمیزم؟
◆•◆•◆•◆
گره خورده نگاهم
به در خانه که شاید
تو بیایی ز در و
گره گشایی ز دلم...

بایگانی

خوش شانسی یا بد شانسی؟

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۶ ق.ظ

در روزگار کهن، پیرمرد روستازاده ای بود یک پسر و یک اسب داشت.  روزی اسب پیر مرد فرار کرد و همسایگان براز دلداری به خانه اش آمدند و گفتند:

-عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد!

روستا زاده ی پیر در جواب گفت: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام؟

و همسایه ها با تعجب گفتند: 

خب معلومه که این بد شانسیه!

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند

:عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت.

پیرمرد بار دیگر در جواب گفت:" از کجا می دانید که از خوش شانسی من بوده یا بدشانسی ام؟"

فردای آن روز ، پسر پیرمرد حین سواری در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ها بار دیگر آمدند:

عجب شانس بدی و کشاورز پیر گفت: "از کجا می دانیدکه این از خوش شانسی من بوده یا بدشانسی ام؟"

و چندتا از همسایه ها با عصبانیت گفتند:

-"خب معلومه که از بد شانسی تو بوده، پیرمرد احمق کودن!"

چند روز بعد، نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دوردستی با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام معاف شد.همسایه ها برای تبریک بار دیگر به خانه پیرمرد رفتند:

-" عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد."

و کشاورز پیر گفت:"از کجا می دانید که ... ؟".

*****     *****     *****     *****     *****

همیشه گذشت زمان ، ثابت می کند که بسیاری از رویدادهایی را که بدشانسی و مسایل حل نشدنی زندگی خود می پنداشتیم به صلاح و خیرمان بوده و آن مشکلات، نعمات و فرصت هایی بوده که زندگی به ما اهدا کرده است.

"چه بسیار باشد در به دست آوردن و قبول چیزی اکراه دارید و حال آن که خیر و صلاح شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید در حالی که شر و فساد شما در آن است، و خدا داناست و شما نمی دانید"

قرآن کریم، سوره مبارکه بقره، آیه ی 216


از سری کتابهای "شما عظیم تر از آنی هستید که می اندیشید" جلد اول ، مولف: مسعود لعلی، نشر بهار سبز

پ ن: چه همسایه های باحالی که برای هر اتفاقی می رفتن برای تبریک و تسلیت!!!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی